حسین جان فراقت بس مرا دیوانه کرده
ارباب!
چشمانم بر زائران پیاده ات که می افتد بارانی میشوم ونمی دانم چرا قسمتم نمیشود دیدن شش گوشه ات…
من بهتر از از روسیاهیم خبر دارم اما دل بیقرار که نمی تواند این فراق رابپذیرد،،،اما این را هم خوب میدانم که آقای من کسی نیست که گناهکار را از در خانه اش براند،پس با چه دلیلی بپذیرم نبودن خود را در بین الحرمین؟
سرم را مثل همیشه پایین میگیرم وبه اشک های خود اجازه ی باریدن میدهم وجا ماندن را با تمام وجودم حس میکنم،با دلی شکسته وخسته….
هرسال میگویم سال دیگر حتما می آیم ما حواسم نیست که که فقط خواست من کافی نیست وحواسم نیست که بدون دعوت نامه کسی مرا راه نمی دهد!!!
ارباب مرا ببخش،جان مادرت زهرا(س)دعوتم کن کربلا….
مطمئنم جان مادرت را قسم خوردم نگاهم میکنی آقا جان
منتظرم ارباب……
فرم در حال بارگذاری ...
آخرین نظرات